به گزارش پارسینه، در جلسه سوم بازنگری قانون اساسی که در خرداد ماه 1368 برگزار شد، آیت الله خامنه ای ، رئیس جمهور وقت و مهندس میرحسین موسوی، نخست وزیر به بیان دیدگاههای خود پیرامون اصلاح موادی از قانون اساسی در خصوص اختیارات رئیس جمهور و نخست وزیر پرداختند که نظر به اهمیت تاریخی این مباحث، پارسینه آن را منتشر می کند.
متن کامل سخنرانی ها بدین شرح است:
میرحسین موسوی-بسم الله الرحمن الرحیم ، بنده در مخالفت با آن طرح اول و موافقت با طرح دوم صحبت میکنم.
در مقدمه صحبت جا دارد که برادران مکرر مطرح میکنند که ما تعجب میکنیم، تعجب میکنیم. بنده هم از صحبت برادرانی که تعجب میکنند که چرا میگوئیم دیکتاتوری، تعجب می کنم. مگر اینها تاریخ جهان سوم و جهان معاصر را مطالعه نکرده اند؟ ما چند نفر داریم از رؤسای جمهور کشورهای جهان سوم که قدرتهائی ر در دست خودشان تمرکز دادند و حتی در انقلاباتی شرکت جستند و در نهایت تبدیل به یک دیکتاتور شدند، رئیس جمهور مادام العمرشدند.
آیا تعجب ندارد که ما در این زمینه دقت بکنیم؟ آیا تعجب نیست که ما به این مسأله توجه نکنیم و هیچ اشاره به این مسائل نکنیم؟ آیا وقتیکه صحبت میشود که ما توجه بکنیم و این خطرات را دریابیم. این مسأله تعجب آور است؟ و جا دارد که مثل جناب آقای نوری من بگویم که نمی فهمم واقعاً این مسائل را که چگونه این مسأله دیده نمیشود، ما در کشورهای اسلامی داریم، در دوره ضیاءالحق داریم، در تونس داریم، درجاهای مختلف داریم و افراد گوناگونی هم داریم که با رأی هم روی کار آمدند یا با یک انقلاباتی روی کار آمدند و عملا بعد از یک مدتی به خاطر تمرکز قدرت در دست خودشان و اینکه بر همه اهرمها سوار بودند هم رأی ساختند، هم تمام نظام را قبضه کردند و هم نیروهای مادام العمر شدند. در صحبتهایمان قبلا من دیدم که در صحبت موافق و مخالف به الگوهای خارجی توجه شده. توجه کردن به الگوی عیب نیست. ما باید به آن الگوها توجه بکنیم و فکر میکنم در توجه کردن به آن الگوها با تمام تفاوتهائی که نظام ما با نظامهای دیگر دارد. ممکن است ما را در امر تصمیم گیری بسیار کمک بکند.
شما در رابطه باین مسأله تکیه کردن روی ریاست جمهوری یا تکیه کردن در نظام پارلمانی یا کابیه ای ، خواهید دید که الگوهای مشخصی در دنیاوجود دارد. بعضی از آنها کمتر خطرزا بوده بعضی ها بیشترخطر ایجاد کرده و در جهان ضرر ایجاد کرده .ما مثبت ترین چهره ظاهراً از نظر نظام ریاستی در آمریکا می بینیم.غیر از آمریکا کجا این نظام موفق بوده؟ در آمریکای لاتین ، در آسیا، در آفریقا کجا موفق بوده؟ جز اینکه تکیه بر یک چنین روشی منجر به ایجاد بدترین دیکتاتوریها در جهان شده؟ بله نظام انگلیسی و اروپائی را هم در اروپا داریم، اروپا دائم درصد سال گذشته از الگوئی که در آمریکابوده فرار کرده.
خود فرانسه را نگاه کنید که یک حالت میانه ای نسبت به الگوی انگلستان و آمریکا دارد. هفتاد سال است، گاهی اختیارات نخست وزیر و گاهی رئیس جمهور را این طرف وآن طرف میکنند، ولی مردم فرانسه هیچگاه اختیار کامل به رئیس جمهور نداده اند. در حالیکه رسانه های عمومی ، دستگاهها، نهادهائی که میتواند حکومت دموکراسی را نگه دارد، حکومت پارلمانی را نگه دارد، در این کشورها عمیق است گسترده است و سابقه دیکتاتوری از نوع شرقی در این کشورها کمتر بوده. متأسفانه ما از این نظامها بیشتر برخوردار بوده ایم و در آن کشورها با احتیاط با مسأله برخورد میکنند.
حتی در سالهای اخیر، مسأله این جمهوریهای آخر که الان ما نوعش را در فرانسه می بینیم، خوب نسبتاَ یک چیز جدیدی است ولی الان هم آنها فکر نکرده اند که مردم فرانسه دیکتاتوری را می پذیرند، در نتیجه با همین استدلالی که حاج آقا الان میفرمودند، به ایندلیل اینها خواستندکه همه اختیارات را دست ریاست جمهوری بدهند برای اینکه فرانسه را سریع ترپیش ببرد.
و آیا در این کشورهائی که اینقدر محتاطانه نسبت به دادن قدرت به یک فردعمل کردند، آیا این محتاطانه عمل کردن باعث عدم پیشرفتشان شده؟ باعث عدم رشدشان شده؟ آیا ژاپن امروز قوی پیش نمیرود؟ اروپاپیش نمیرود؟ کشورهای دیگر از نظر صنعتی ، فنی ، اقتصادی و نظیر اینها پیش نیمروند؟ ما ارتباط کاذب بین جمع کردن زیاد از حد اقتدار دستیکفرد و پیشرفت کشور به وجود نیاوریم. اقتدار زیاده از حد باعثعقب افتادگی یک کشور میشود، پیشرفت کشور نمیشود، اگر اقتدار زیاد در دست یکفرد میتوانست برای یک کشور خوشبختی و پیشرفت بیافریند ما در زمان پهلوی بایستی پیشرفته ترین کشور جهان میبودیم.
چرا که همه قدرتها دست شاه بود. آن اقتدار میتوانست همه چیز را در اینجا بکند. اینکه ما فکر بکنیم حاکمیت اسلام هست، ارزشهای اسلامی هست، مردم بیدار هستند، بله خوب اینها نعمت هائی است که بر اثرمبارزه مردم به دست آمده، به همین دلیل مجلس خبرگان اول با بدبینی نسبت به تمرکز قدرت نگاه میکرد، چه اتفاقی افتاده که ما در این ده سال این بدبینی را نسبت به این تمرکز قدرت تا این حد زیاد داریم از دست میدهیم؟ ما میگوئیم تمرکز به اندازه کافی باید باشد، جائی این مسؤولیت باید متمرکز باشد که از آنجا بشود سؤال کرد، قدرت و اقتدار جائی باید باشد که بشود از آنجا مسؤولیت خواست و اگراین اختیارات در جائی تمرکز پیدا بکند که قدرت سؤال نباشد خوب یکسال ، دو سال ، پنج سال ، ده سال ، ما که قانون اساسی را برای یک فرد نمینویسیم ، کسانی هم که قانون اساسی را در مجلس خبرگان اول نوشتند ، یقیناً فکر نمیکردند که قانون اساسی را برای دو سال ، سه سال یا ده سال می نویسند.
ما برای مدتهای مدیدی می نویسیم. من فکر میکنم تجربه بنی صدر را ما باید از آن ساده رد نشویم همان چند ماه اول حکومتش دنبال یک رفراندوم بود. رفراندوم برای چه؟ سر مقاله میزان حتماً یادمان هست که این مسأله را به صورت عیان در رابطه با رفراندوم و برگشت به آراء مردم، مطرح کردند. برای چه؟ برای از بین بردن پایه های حکومت اسلامی، پایه های جمهوری اسلامی. می گوئیم این قضیه موفق نشد. ولی ما بالاخره نمائی از خطر را در کشور خودمان لمس کردیم. به هرحال من به ذهنم میاید که اولا تمرکز اقتدار جائی باید باشد که دائم آن نقطه و آن کانون و آن فرد بتواند به سؤال کشیده بشود .اگر ضعیف عمل کرد، سریع کنار گذاشته بشود. خوب ما به رئیس جمهور رأی دادیم، چهارسال. هشت سال آمد کار کرد وسطش ضعیف بود، خوب عمل نکرد و ضعف های گوناگونی داشت.
عملا در نظام به این سادگی که رئیس جمهور کنار گذاشتن که کار راحتی نیست. بحث همان مسأله رأی مردم و آمدن مردم به صحنه است برای یک رئیس جمهور. حالا ما بیائیم بگوئیم که بعد از یک مدتی در برنامه های اقتصادی، در برنامه های سیاسی، در گفتگو با خارج، در قراردادهای بین المللی، او خوب عمل نکرده ، ماآنی او را برداریم، کنارش بگذاریم ،فرد دیگری را بیاوریم . عملا از این نظر هم من فکر میکنم یک ضعفی را احتمالا دچارنظام ما خواهد کرد. ما فکر میکنیم که اولا تمرکز را خوب معنی بکنیم، تمرکز به اعتماد من با توجه به تجربیات این هفت، هشت سال گذشته، برمیگردد یکی به مسأله وزراء و اینکه در قانون اساسی فعلی ابهام زدائی بشود و معلوم بشود که سیاستگذاری کجا است؟
آیا این ساستگذاری در شورای سیاستگذاری باید صورت بگیرد؟ در شوراهای گوناگون که از طرف دولت یا از طرف رؤسای محترم سه قوه تشکیل میشود. تمرکز پیدا میکند؟ یا مشخص است که جای این سیاستگذاری اجرائی در داخل دولت است وهمچنین آیا وزراء در مقابل رئیس جمهور، نخست وزیر و مجلس باید پاسخگو باشند یا به دو کانون ، مجلس و نخست وزیر پاسخ بگویند؟ خوب اینها روشن بشود، من فکر میکنم مسأله تمرکز حل شده است.
با یک اصلاحات جزئی درقانون اساسی مشکل ما از نظر تمرکز و مقدار اقتداری که دولت بر اساس آن میتواند کار بکند، به اعتقاد من حل شده است ، بیشتر از آن را ما فکر میکنیم خلاف مصلحت باشد که ما عملا در اینجا راجع به آن تصمیم بگیریم، تصمیمی که در آینده یقیناَ اختیارش دست ما نخواهد بود. این تیری است که مارها می کنیم، بعداً نمیدانیم که چه نوع مصادیقی میتواند پیدا بکند؟ به هرحال این مسأله انتخاب راه اول بسیار خطرزا است.
بعد از نطق میرحسین موسوی، آیت الله خامنه ای، دیدگاه خود در خصوص لزوم اصلاح قانون اساسی و افزایش اختیارات رئیس جمهور را چنین بیان کردند:
بسم الله الرحمن الرحیم. تفاوتی که بین دو طرح هست در اهمیت دادن یا ندادن به انتخاب مردم است چون در هر دو طرح رئیس جمهور با آراء مستقیم مردم انتخاب میشود در طرح اول به رأی مردم و انتخاب مردم اعتنا میشود و بر طبق آن انتخاب اختیارات و اقتدارات لازم به رئیس جمهور داده میشود.
در طرح دوم رئیس جمهور انتخاب میشود بعد همانطوری که جناب آقای مشکینی و بعضی از آقایان دیگر فرمودند همه آنچه را که با انتخاب مردم برای او ممکن بود پیش بیاید ، از او میگیرند و به یک فرد دیگری میدهند و به او هم میگویند تو آنجا بنشین و تماشا کن! این که در بیانات بعضی از برادران عزیز مخالف طرح اول ، گفته شد که رئیس جمهور سمبل اقتدار است ، نه ، در طرح اول رئیس جمهور سمبل اقتدار است و در طرح دوم رئیس جمهور هیچ اقتداری ندارد و نخست وزیر سمبل اقتدار است.
من احساس میکنم که برادران عزیز طرفدار طرح دوم دارند با تمسک به یک شبهات واهی و سست یک حق مسلم مردم را از آنها سلب میکنند البته بدون اینکه سوءنیتی باشد فقط بر اساس اینکه در ارزیابی و برآورد آنچه که ممکن است پیش بیاید دقت عمل به خرج نمیدهند. برای مدیریت یک نظام دو عامل اصلی وجود دارد یکی عبارت است از مدیر مقتدر دارای اختیار یکی هم تضمین های لازم برای اینکه با اقتدار این مدیر ، حقوق اساسی مردم تضیبع نشود و این فقط در طرح اول امکان پذیراست که حالاعرض خواهم کرد.
برادران در ضمن صحبت هایشان اشاره کردند که وقتی نمایندگان مردم رئیس قوه مجریه را معین کردند مثل این است که مردم معین کرده اند نه ، انصافاً اینجور نیست زیرا که رأی نمایندگان مجلس در همه مسائل رأی مردم نیست و این چند سال هم در موارد متعددی این را ما توانسته ایم بفهمیم.
رأی مردم یک امتیاز بزرگ دارد و آن این است که وقتی مردم احساس کردند که فردی را برای ریاست کشور و اداره کشور دارند معین میکنند و خود آنهاهستند که به او مسؤولیت میدهند ، طبیعتاً هم محبتآن مسؤول را در دل میگیرند و هم احساس مسؤولیت بیشتری نسبت به حمایت از او میکنند. ما بدون کمک و حمایت مردم نمیتوانیم هیچ کار بکنیم وهیچ دولتی بدون این پشتوانه قادر به کار نخواهد بود.
رئیس جمهور وقتی که متکی به آراء مردم است با مردم مثل یک موکلینی که وکیلی را معین کردند ، حرف میزند و از آنها کمک میخواهد مردم هم عیناً همین احساس را نسبت به او دارند و من تصور میکنم مسأله مردمی بودن نظام را که یکی از مهمترین مظاهرش همین است که رئیس کشور را خود مردم انتخاب خواهند کرد این را ما به آسانی از نظام جمهوری اسلامی سلب نکنیم ، مصلحت نیست.
به نظر میرسد که بی اختیار کردن مردم در زمینه های گوناگون سیاسی یک نظام ، از همین جاها شروع میشود و این یک زاویه بسیار خطرناکی استکه ما بیائیم مردم را که در صحنه باید حضور داشته باشند. باید اختیار داشته باشند و مهمترین کارها را آنها باید به عهده بگیرند به این ترتیب از صحنه خارج بکنند. گفته شد که «خطر دیکتاتوری د رچنین رئیس جمهوری هست» من در این زمینه مقداری میخواهم صحبت بکنم.
البته جناب آقای مؤمن مطالب خوبی را در این مورد فرمودندکه منهم آنها را تأیید میکنم و یک چیزی هم بر بیانات اخیر ایشان اضافه میکنم و آن این است که خطر دیکتاتوری آن نخست وزیری که متکی است به اکثریت مجلس و اهرمهای جلب قلوب اکثریت مجلس را مثل پول و امکانات در دست دارد، خطر دیکتاتوری این نخست وزیر کمتر نخواهد بود از خطردیکتاتوری آنچنان رئیس جمهور. عیب کار این است که ما همیشه با وضع موجود مقایسه میکنیم ، نخست وزیرها که همیشه مثل آقای مهندس موسوی نخواهند بود که خوب دیانت ایشان و نجابت ایشان…یک روز یک نخست وزیری بیاید از امکانات اقتداری سیاسی خودش بخواهد استفاده بکند و عده قابل توجهی از نمایندگان مجلسرا به نحوی از انحاء به خودشجلب بکند و یا آنها را با سیاسی کاری قانعشان بکند نه اینکه اکثریت نمایندگان ممکن است از آب بد در بیایند نه، اصلا میشود اذهان اینها را قانع بکند و اکثریت را پشت سرش داشته باشد دیگر با این نخست وزیر هیچ کاری نمیشود کرد ، یعنی هیچ اهرمی علیه او دیگر وجود ندارد.
خوب ، در مورد دیکتاتوری ، من یک مقدار بیشتر صحبت بکنم. رئیس جمهوری که با آراء مردم انتخاب شده (تا کنون آنچه که از مباحث مطرح شده در این جلسه و بحث های کمیسیون به دست آمده) ما چهار عامل کنترل برای این رئیس جمهور داریم: اول زمان است، «چهارسال» که اگر این چهار سال را خوب عمل کرد خواهد شد 8 سال. جلسه قبل برادرها به سلطنت ها نمیدانم به پادشاهان و اینها تشبیه کردند.
من میگویم سلاطینی هم که بعداً به دیکتاتوری کشیدند ، در آن چند سال اول با مردم تا کردند ، آن چند سال اول (چهار سال) زمانی نیست که یک رئیس جمهوری فرصت پیدا بکند که دیکتاتوری بکند. بنابراین خود نفس تعیین زمان که بالاخره بیش از 8 سال (یعنی بیش از دو دوره) قابل تکرار نیست این بهترین اهرم برای حفاظت از دیکتاتوری است. عامل دوم رهبر است. همین حالا در کمیسیون رهبری ( کمیسیون یک ) برادرها ظاهراً تصویب کردند که رهبر حق عزل و نصب رئیس جمهور را دارد. دیگر از این بالاتر ما چه میخواهیم؟ یک دستگاهی بالا سر رئیس جمهور وجود دارد. عامل سوم قوه قضائیه است همین حالا هم در قانون اساسی ما هست.
عامل چهارم مجلس است که بعضی از برادرها اشاره کردند هیچ مانعی ندارد که ما بگوئیم مجلس در شرایط خاصی رئیس جمهور را مورد سؤال بلکه استیضاح قرار میدهد مثلا دو سوم مجلس ، اگر رئیس جمهور را مورد استیضاح قرار دادند و او نتوانست از خودش دفاع بکند او را به استعفا موظف خواهند کرد. آن رئیس جمهوری که دو سوم مجلس با اول مخالف باشد، آن رئیس جمهور قادر بر هیچ کاری در کشور نخواهد بود این به اعتقاد ما هیچ اشکالی ندارد که در مصوبه بیاید و اینها…
برادرها گفتند که شما با این کار ( استیضاح ) رئیس جمهور را سبک میکنید! خوب دو جور استیضاح داریم: یک جور آن استیضاحی است که در طرح دوم نسبت به نخست وزیر هست ، بلی آن سبک کننده است. هر روز با امضاء 15-20 نفر نماینده میشود نخست وزیر را به مجلس خواست و نخست وزیر به مجلس میآید ، آنجور را ما درباره رئیس جمهور نمیگوئیم.
ما میگوئیم در شرایط خاصی مثلا اکثریت مطلق ، دو سوم ، سه چهارم نمایندگان امضاء بکنند و رئیس جمهور را بخواهند اگر واقعاً رئیس جمهور کارش به آنجاکشید ، مجلسی که از لحاظ تعیین کنندگی هیچ رابطه ای هم با رئیس جمهور ندارد ، به این ترتیب میتواند رئیس جمهور را به مجلس بکشاند و از او استیضاح بکند. البته این نکته را هم من اضافه بکنم طرح اول باطرح ریاستی فرق دارد ، آن طرح ریاستی پرزیدنت شال یا پرزیدنت سیال که در کتابهای حقوق رایج دنیا وجود دارد و آن روز برادرها میگفتند ، با این به کلی متفاوت است. در طرح ریاستی یا پرزیدنت شال که در دنیا معمول است ، رئیس جمهور ، رئیس نیروهای مسلح هم هست شما در هیچ جای دنیا پیدا نمیکنید که رئیس جمهور رئیس قوه مجریه باشد و نیروهای مسلح از تحت اختیار او خارج باشد. رئیس جمهور حتی تعیین کننده رئیس قوه قضائیه است.
ما اینها را در طرح اول به رئیس جمهور به هیچوجه نمیگوئیم و ادعا نمیکنیم اینها دست رهبر است هم نیروهای مسلح وهم تعیین رئیس قوه قضائیه ، بنابراین به کلی متفاوت است. برادرها ذکر کردند که در جهان سوم هر جا که رئیس جمهور در رأس کار هست ، آنجا به دیکتاتوری منتهی شده. آن روز در کمیسیون آقای نوری یک پاسخ خیلی خوبی به همین اشکال دادند نمیدانم امروز چرا آن را تکرار نکردند؟ ایشان میگویند که در جهان سوم شما کدام کشور را سراغ دارید که رئیس جمهور با یک انتخابات حقیقتاً مردمی مثل کشور ما ، بر سر کار آمده باشد و به دیکتاتوری منتهی شده باشد؟ چنین موردی را اگر سراغ دارید بفرمائید این جاهایی که شما مشاهده میکنید که رئیس جمهوری آمده و به دیکتاتوری و مادام العمری منتهی شده ، غالباً کسانی هستند که یا با کودتای نظامی سرکار آمده اند یا خودشان هستند یا اعقابشان هستند یا با حاکمیت یک حزب بر سر کار آمده اند ، یک حزبی آمده مملکت را قبضه کرده. خود حزب در درون خودش یک رئیسی هم معین کرده و مردم هم اصلا کاری نداشته اند.
مثل غالب کشورهای سوسیالیستی که از این قبیل است بعد هم رئیس جمهور مادام العمر شده اند. آنجایی که مردم در صحنه باشند چنین چیزی وجود ندارد. بعد هم شما چرا فاشیستترین کشورهای دنیا مثل اسرائیل و رژیم اسرائیل که به اصطلاح همین رژیم کابینه ای است (یادر افریقای جنوبی ) خوب آنها دارند سخت ترین ، سیاهترین روشهای فاشیستی دنیا را اعمال میکنند. خوب مسأله دیکتاتوری و اعمال روشهای فاشیستی ارتباطی به این ندارد که آنطرف اسمش رئیس جمهور یا نخست وزیر باشد ، به کابینه یا آراء مردم ارتباط داشته باشد ، این بسته به کیفیت افکار مردم ، روشهای مردم ، خود آن اشخاص است.
اسم بنی صدر آورده شد که به رهبری تنه می زد ، جناب آقای مؤمن اشاره کردند. بنی صدر در زمانی این کارها را میکرد که این تمرکزی که شما میگوئید وجود نداشت او به خاطر خصلتهای خودش بود که دنبال دیکتاتوری بود و ما بعد از انقلاب نخست وزیری را هم داشتیم دیگر که دنبال دیکتاتوری باشد ، نخست وزیری که از اول کار شروع کرد به تنه زدن رهبری و راجع به رهبری حرف زدن ، خوب البته معلوم بود که در کشور ما ، جامعه ما نه آن نخست وزیر توانست بماند نه آن رئیس جمهور توانست بماند.
بنابراین تنه زدن به رهبری و مزاحمت کردن و داعیه دیکتاتوری داشتن دنبال او بودن ارتباطی به نخست وزیری و اینها ندارد. حالا برادران گفته اند که ما تا30سال آیندهنگرانینداریم خوب 30سال مدت کمی است؟ کدام قانون اساسی است که بیش از30سال عمر کند؟ نمیدانم کدامیک از برادرها بودند ، برادرهای مخالف طرح اول بسیارخوب حالا این قانون اساسی را برای30سال اینجوریش بکنیم بعد از30سال اگر واقعاً کارآیی نداشت خوب کسانی می آیند عوض میکنند. بنابراین بنده هیچ تردید ندارم یعنی واقعاً تعجب هم میکنم اگر چه آقای مهندس موسوی از این کهتعجب کند کسیناراحت میشوند اما واقعاً تعجب میکنیم ، دست خودمان نیست!
آدم تعجب میکند که چطور با این استدلالهای ضعیفی که برادرها اینجا ابراز کردند و با یک مقدار احساسات فقط ، حتی کسانی مثل برادر عزیزمان آقای بیات که کمتراحساساتی شدن ایشان را دیده بودم ، ایشان مردمتینی هستند اما اینکه اینجور احساساتی صحبت کردند هر چه من دقت کردم ببینم آیا یک استدلال درستی ، حسابی میکنند دیدم نه ، متأسفانه همه اش احساسات بود و با این احساسات کسانی بیایند یک مسأله ای به این اهمیت را که امروز کشور ما…براداران عزیز من به شماعرض میکنم ( 8 سال در این قضیه تجربه دارم ) امروز کشور ما به یک مدیر لایق مقتدر احتیاج دارد. اقتداری به این مدیر بدهیم که اگر لیاقت داشت بتواند مملکت را اداره کند ، بتواند مشکلات مملکت را بر طرف کند. واقعاً امروز گره هایی در این مملکت وجود داردکه جز با یک مدیر مقتدر و لایق این گره ها باز نخواهد شد. به این ترتیبی که در طرح دوم و امثال آن آمده بنده پیش بینی میکنم که مشکلات هرگز حل نخواهد شد.